عاشقونه | پورتال جامع شامل خبر، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد، دکوراسیون، آشپزی، پزشکی

http://khorshidiha-1.rozblog.com/

داستان کوتاه پیرمرد عاشق | Short Stories Old Lover

داستان کوتاه پیرمرد عاشق | Short Stories Old Lover داستان کوتاه: پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در

داستان کوتاه پیرمرد عاشق | Short Stories Old Lover داستان کوتاه: پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در

جدید ترین مطالب سایت

Last posts

آخرین ارسالی های انجمن

last answers on forum
  1. کدوم مدل مو رو میپسندی ؟

    392 مشاهده 2 پاسخ majed_f
  2. داستان زیبای پیرمرد عاشق!

    483 مشاهده 2 پاسخ alizatab
  3. ميگم يه وقت زشت نباشه....

    895 مشاهده 2 پاسخ alizatab
  4. عکس های جدید مبینا نصیری

    541 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  5. اس ام اس بيقراري عاشقانه

    474 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  6. تا حالا دقت كردين.....

    385 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  7. اس ام اس طنز و خنده دار

    385 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  8. اعترافات جالب و خنده دار

    452 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  9. اس ام اس خنده دار و جالب

    446 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  10. اس ام اس فلسفي و پند آموز

    418 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  11. اس ام اس تبريك روز معلم

    393 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  12. اس ام اس جوك و سركاري

    313 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  13. داستان گل آفتاب گردان عاشق

    446 مشاهده 2 پاسخ alizatab
داستان کوتاه پیرمرد عاشق | Short Stories Old Lover
خلاصه داستان :

داستان کوتاه پیرمرد عاشق | Short Stories Old Lover

داستان کوتاه:

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

 

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.

 

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

 

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. نمی خواهم دیر شود!

 

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!

 

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

 

پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:

 

اما من که می دانم او چه کسی است..!

توضیحات / دانلود گزارش کد : 660

اخبار سینما

اخبار سینمای داخل و خارج

250 فیلم برتر

250 فیلم برتر از نگاه سایت imdb

نقد و بررسی

نقد و بررسی بهترین فیلم های جهان