عاشقونه | پورتال جامع شامل خبر، سرگرمی، روانشناسی، زناشویی، مد، دکوراسیون، آشپزی، پزشکی

http://khorshidiha-1.rozblog.com/

داستان زیبا و آموزنده حکیم توانا و باسن دختر

داستان زیبا و آموزنده حکیم توانا و باسن دختر باسن دختر و حکیم دانا در زمانهای قدیم یک دختر از روی اسب می‌افتد و لگنش از جایش در می‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌ب

داستان زیبا و آموزنده حکیم توانا و باسن دختر باسن دختر و حکیم دانا در زمانهای قدیم یک دختر از روی اسب می‌افتد و لگنش از جایش در می‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌ب

جدید ترین مطالب سایت

Last posts

آخرین ارسالی های انجمن

last answers on forum
  1. کدوم مدل مو رو میپسندی ؟

    390 مشاهده 2 پاسخ majed_f
  2. داستان زیبای پیرمرد عاشق!

    481 مشاهده 2 پاسخ alizatab
  3. ميگم يه وقت زشت نباشه....

    893 مشاهده 2 پاسخ alizatab
  4. عکس های جدید مبینا نصیری

    540 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  5. اس ام اس بيقراري عاشقانه

    473 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  6. تا حالا دقت كردين.....

    385 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  7. اس ام اس طنز و خنده دار

    385 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  8. اعترافات جالب و خنده دار

    451 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  9. اس ام اس خنده دار و جالب

    445 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  10. اس ام اس فلسفي و پند آموز

    418 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  11. اس ام اس تبريك روز معلم

    392 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  12. اس ام اس جوك و سركاري

    312 مشاهده 1 پاسخ alizatab
  13. داستان گل آفتاب گردان عاشق

    445 مشاهده 2 پاسخ alizatab
داستان زیبا و آموزنده حکیم توانا و باسن دختر
خلاصه داستان :

داستان زیبا و آموزنده حکیم توانا و باسن دختر

باسن دختر و حکیم دانا

در زمانهای قدیم یک دختر از روی اسب می‌افتد و لگنش از جایش در می‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند هر چه به دختر می‌گویند حکیمان به خاطر شغل و طبابتی که می‌کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی‌رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.
 

به ناچار دختر هر روز ضعیف‌تر و ناتوان‌تر می‌شود تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش می‌کند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم. پدر دختر با خوشحالی زیاد قبول می‌کند و به طبیب یا همان حکیم می‌گوید شرط شما چیست؟

حکیم می‌گوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم. شرط من این هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود.

 

پدر دختر با جان و دل قبول می‌کند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را به قیمت گرانی می‌خرد و گاو را به خانه حکیم می‌برد. حکیم به پدر دختر می‌گوید دو روز دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.

 

پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری می‌کند.

 

از آن طرف حکیم به شاگردانش دستور می‌دهد که تا دو روز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند. شاگردان همه تعجب می‌کنند و می‌گویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد.

 

حکیم تاکید می‌کند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود. دو روز می‌گذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف می‌شود. خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می‌آورد. حکیم به پدر دختر دستور می‌دهد دخترش را بر روی گاو سوار کند.

 

همه متعجب می‌شوند، چاره ای نمی‌بینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند بنابراین دختر را بر روی گاو سوار می‌کنند .

 

حکیم سپس دستور می‌دهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند؟ همه دستورات مو به مو اجرا می‌شود، حال حکیم به شاگردانش دستور می‌دهد برای گاو کاه و علف بیاورند. گاو با حرص و ولع شروع می‌کند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر می‌شود، حکیم به شاگردانش دستور می‌دهد که برای گاو آب بیاورند.

 

شاگردان برای گاو آب می‌ریزند، گاو هر لحظه متورم و متورم می‌شود و پاهای دختر هر لحظه تنگ و کشیده تر می‌شود دختر از درد جیغ می‌کشد.

 

حکیم کمی نمک به آب اضاف می‌کند. گاو با عطش بسیار آب می‌نوشد حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن باسن دختر شنیده می‌شود. جمعیت فریاد شادی سر می‌دهند دختر از درد غش می‌کند و بیهوش می‌شود.

 

حکیم دستور می‌دهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند. یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری می‌شود و گاو بزرگ متعلق به حکیم می‌شود. آن حکیم کسی جز ابوعلی سینا نبوده است...

توضیحات / دانلود گزارش کد : 1155

اخبار سینما

اخبار سینمای داخل و خارج

250 فیلم برتر

250 فیلم برتر از نگاه سایت imdb

نقد و بررسی

نقد و بررسی بهترین فیلم های جهان